predicateدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش فرض، مسند، خبر، دلالت کردن، اطلاق کردن، بصورت مسند قرار دادن، مبتنی کردن، مستند کردن، گزار
گزاره 1predicate 1واژههای مصوب فرهنگستاندر دستور زبان، اصلیترین سازه در ساخت جمله که شامل سازههای اجباری بهجز فاعل است
محمولpredicate 2, predicatorواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی برای ارجاع به عنصر فعلی در ساختهای فاعل ـ فعل ـ مفعول