posedدیکشنری انگلیسی به فارسیمطرح شد، ژست گرفتن، اقامه کردن، گذاردن، قرار دادن، وانمود شدن، قیافه گرفتن، خود نمایی کردن
مسئلۀ بدطرحill-posed problemواژههای مصوب فرهنگستانمسئلهای که بتواند بیش از یک جواب داشته باشد یا جوابها بهطور ناپیوسته به دادههای اولیه وابستگی داشته باشند
مسئلۀ خوشطرحwell-posed problemواژههای مصوب فرهنگستانمسئلهای با جوابی یکتا که بهطور پیوسته به دادههای اولیه وابسته است