parishدیکشنری انگلیسی به فارسیفرقه، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
کلیسای محلیparishواژههای مصوب فرهنگستاندر نظام کلیسای کاتولیک، بنایی که کلیسای اهالی یک کشیشنشین و زیرمجموعۀ یک اسقفنشین محسوب میشود و کشیشی مسئول اداره آن است
parishesدیکشنری انگلیسی به فارسیکلیساها، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishesدیکشنری انگلیسی به فارسیکلیساها، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا