بهنجاری مجانبیasymptotic normalityواژههای مصوب فرهنگستاننوعی توزیع نمونهگیری یک آماره که وقتی اندازۀ نمونه به بینهایت بگراید، توزیع حدی آن بهنجار باشد متـ . نرمال بودن مجانبی
normaliseدیکشنری انگلیسی به فارسیعادی کردن، طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن
normalizingدیکشنری انگلیسی به فارسیعادی کردن، طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن
normalizesدیکشنری انگلیسی به فارسیعادی می شود، طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن
normalizeدیکشنری انگلیسی به فارسیعادی کردن، طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن
normalisingدیکشنری انگلیسی به فارسیعادی کردن، طبیعی کردن، هنجار کردن، بصورت عادی و معمولی در اوردن، تحت قانون و قاعده در اوردن