متوثلغتنامه دهخدامتوث . [ م َت ْتو ] (اِخ ) قلعه ای است میان واسط و اهواز. (منتهی الارب ). قلعه ٔ محکمی است در بین اهواز و واسط و گویند مدینه ای است بین اهواز و قرقوب . (از معجم البلدان ).
متودلغتنامه دهخدامتود. [ م ُ ] (ع مص ) (از «م ت د») مقیم گردیدن در جایی . (آنندراج ). متدبالمکان متوداً؛ مقیم گردید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
موتودلغتنامه دهخداموتود. [ م َ] (ع ص ) نعت مفعولی از «وتد» و «تدة». میخ کوفته شده . رجوع به وتد و رجوع به تدة شود. (ناظم الاطباء).
موطودلغتنامه دهخداموطود. [ م َ ] (ع ص ) ثابت و استوار کرده شده و پابرجای شده و گرانسنگ گشته . (ناظم الاطباء). پای برجا کرده شده و استوار گردانیده شده . (از منتهی الارب ). استوار و گرانسنگ ساخته شده . (آنندراج ).