قاعدة ماکMac ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که بر اساس آن ژرفای چشمة بیهنجاری مغناطیسی با پهنای نمودار دامنههای آن پیوند پیدا میکند
موشیmouseواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه الکترونیکی کوچکی که به رایانه متصل شود و با حرکت دادن آن بتوان مکاننما را بر روی صفحۀ نمایش جابهجا کرد و با دکمههای آن به سامانه فرمانهایی داد
maximisesدیکشنری انگلیسی به فارسیبه حداکثر می رسد، بزرگ کردن، بیشینه ساختن، بحد اعلی رساندن، به آخرین درجه ممکن افزایش دادن
گم کردنگویش اصفهانی تکیه ای: max bekeri طاری: max vâkard(mun) طامه ای: max kardan طرقی: max vâkardmun کشه ای: max vâkardmun نطنزی: max kardan
پنهانگویش اصفهانی تکیه ای: qâyem طاری: qâyem طامه ای: qâyem / max طرقی: nabüdi / püšnâyi کشه ای: qâyem نطنزی: qâyem
maximisesدیکشنری انگلیسی به فارسیبه حداکثر می رسد، بزرگ کردن، بیشینه ساختن، بحد اعلی رساندن، به آخرین درجه ممکن افزایش دادن