نمایش ماتریسیmatrix representationواژههای مصوب فرهنگستانفرمولدار متـ . نمایش ماتریسی گروه matrix representation of a group
ماتریس الحاقیadjoint matrixواژههای مصوب فرهنگستانماتریسی که هر درایۀ آن برابر همعامل (cofactor) متناظر آن درایه در ماتریس ترانهادهاش (transposed matrix) باشد
نمودار لایهنگاشتیstratigraphic matrixواژههای مصوب فرهنگستاننمایش خطی پیوند میان واحدهای لایهنگاشتی که بر مبنای اصول لایهنگاری باستانشناختی استوار است متـ . نمودار هریس Harris matrix
سرچشمهدیکشنری فارسی به انگلیسیderivation, font, fount, fountain, head, headwaters, home, matrix, mother, origin, parent, progenitor, provenance, reference, rise, root, source, spring, torch,
گِلچیرهmud-supportواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بافت سنگهای رسوبی که در خمیرۀ ریزدانۀ آن قطعات بزرگتر یا آوارها از یکدیگر کاملاً جدا هستند متـ . خمیرهچیره matrix-support
اصلدیکشنری فارسی به انگلیسیauthentic, base, basis, birth, canon, core, crux, derivation, font, genesis, germ, parent, heart, radical, true, matrix, meat, origin, original, postulate, prin