فرابُردmark upواژههای مصوب فرهنگستانمبلغی که به قیمت تمامشدۀ (cost price) یک کالا افزوده میشود تا هزینههای بالاسری (overheads) و سود را تأمین کند
markدیکشنری انگلیسی به فارسیعلامت، مارک، نشانه، نشان، نمره، مرز، علامت مخصوص، داغ، خط شروع مسابقه، نقطه، علامت سلاح، خط، چوب خط، مدل مخصوص، حد، درجه، پایه، هدف، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، توجه کردن
markدیکشنری انگلیسی به فارسیعلامت، مارک، نشانه، نشان، نمره، مرز، علامت مخصوص، داغ، خط شروع مسابقه، نقطه، علامت سلاح، خط، چوب خط، مدل مخصوص، حد، درجه، پایه، هدف، علامت گذاردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، توجه کردن