پیمائیدنلغتنامه دهخداپیمائیدن .[ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) پیمودن . پیماییدن : همی خواهم ای داور کردگارکه چندان امان یابم از روزگارکه از تخم ایرج یکی نامورببینم ابر کینه بسته کمر...چو دیدم چنین زآن سپس شایدم کجا خاک بالا
مدنلغتنامه دهخدامدن . [ م ُ دِن ن ] (ع ص ) اقامت نماینده . (آنندراج ). ساکن شونده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادنان . رجوع به ادنان شود.
مدنلغتنامه دهخدامدن . [ م ُ دُ ] (ع اِ) ج ِ مدینه . رجوع به مدینه شود.- سیاست مدن ؛ دانش ملک راندن . (یادداشت مؤلف ).