مودمmodem, modulator-demodulatorواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای برای تبدیل اطلاعات رقمی دوگانی به علامتهای صوتی در خطوط تلفن
پیمائیدنلغتنامه دهخداپیمائیدن .[ پ َ / پ ِ دَ ] (مص ) پیمودن . پیماییدن : همی خواهم ای داور کردگارکه چندان امان یابم از روزگارکه از تخم ایرج یکی نامورببینم ابر کینه بسته کمر...چو دیدم چنین زآن سپس شایدم کجا خاک بالا
پیمودنلغتنامه دهخداپیمودن . [ پ َ / پ ِدَ ] (مص ) مطلق اندازه گرفتن . (فرهنگ نظام ). || به ذرع چیزی بکسی دادن . ذرع کردن . گز کردن . اندازه گرفتن با گز و ذراع و ارش و غیره : بفرسنگ صد بود بالای اوی نشایست پیمود پهنای اوی . <p