مغیوثةلغتنامه دهخدامغیوثة. [ م َغ ْ ث َ ] (ع ص ) ارض مغیوثة؛ زمین باران رسیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغیثة شود.
مغیثةلغتنامه دهخدامغیثة. [ م َ ث َ ] (ع ص ) ارض مغیثة؛ زمین باران رسیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغیثلغتنامه دهخدامغیث . [ م َ ] (ع ص ) گیاه بر زمین افتاده از شدت باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد شریر. (از اقرب الموارد).
مغیثلغتنامه دهخدامغیث . [ م ُ ] (اِخ ) اسم وادیی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید. (از معجم البلدان ).