ploughsدیکشنری انگلیسی به فارسیبلوس، ماشین برف پاک کن، شخم، خیش، گاو اهن، شخم زدن، شخم کردن، شیار کردن، باسختی جلو رفتن، برف روفتن، خیش زدن، خیش کشیدن
sloughsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسلایدها، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوست، پوسته پوسته شدگی، لجن، باتلاق، لجن زار، نهر، انحطاط، پوست مار، پوست دله زخم، در لجن گیر افتادن