livingدیکشنری انگلیسی به فارسیزندگي كردن، زندگی، معیشت، وسیله گذران، زنده، جاندار، در قید حیات، حی، جاودان
livingدیکشنری انگلیسی به فارسیزندگي كردن، زندگی، معیشت، وسیله گذران، زنده، جاندار، در قید حیات، حی، جاودان