loiteredدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر پاییدن
glitteredدیکشنری انگلیسی به فارسیزرق و برق دار، براق شدن، تلالو داشتن، برق زدن، درخشیدن، تابیدن، ساطع شدن