قؤودلغتنامه دهخداقؤود. [ ق َ ئو ] (ع ص ) خار و رام شده به کشیدن . گویند: فرس قؤود. (منتهی الارب ).
کؤودلغتنامه دهخداکؤود. [ ک َ ئو ] (ع ص ) عقبة کؤد ؛ پژ دشوار. (منتهی الارب ). پژ دشوارگذار. (ناظم الاطباء). کوه و کتلی که سخت و دشوار بر آن توان رفتن . (از اقرب الموارد).
کوودلغتنامه دهخداکوود. [ ک َ وو ] (ص ) بر وزن و معنی کبود است و آن رنگی باشد معروف و آسمان بدان رنگ است . (برهان ) (آنندراج ). کبود. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کبود شود.