کبیبلغتنامه دهخداکبیب . [ ک َ ] (ع ص ) به سر درآمده و بر روی افتاده . (غیاث اللغات ). || محزون و شکسته از غم و بدحالی . (یادداشت مؤلف ) .
کبوبلغتنامه دهخداکبوب . [ ک َ ] (ع اِ) مایطبخ من الادویه و یکسب علی بخاره . (بحرالجواهر). دواها که بجوشانند و بخور آن به بینی و گوش و گلو دهند. (یادداشت مؤلف ). ج ، کبوبات .