راننده، درهم متقاطع کردن، با هم بافتن، در هم بافتن
enwove
آزاد کردن
باز کردن، از پیچیدگی دراوردن، بیرون اوردن، گره گشودن، وابافتن، واچیدن
بی خیال
بافته شده، درهم متقاطع کردن، با هم بافتن، در هم بافتن