هیهاءلغتنامه دهخداهیهاء. (ع مص ) خواندن شتر را به علف به لفظ هی ٔ هی ٔیا زجر کردن آن را به لفظ هاء هاء. (منتهی الارب ).
هیهایلغتنامه دهخداهیهای . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هیاهو : شهر را بگذاشت وانسو رای کردقصد جست وجوی آن هیهای کرد. مولوی .دمدمه ی ْ این روح از دمهای اوست های و هوی روح از هیهای اوست . <p class