hurdleدیکشنری انگلیسی به فارسیمانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکهای، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن
hurdledدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف شده، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن
فنّاوری چندمانعhurdle technologyواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهروشهایی برای نگهداری مواد غذایی و مهار رشد ریزاندامگانها بهمنظور بهرهمندی از چند سازوکار بهطور همزمان در ریزاندامگانها
hurdleدیکشنری انگلیسی به فارسیمانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکهای، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن
hurdleدیکشنری انگلیسی به فارسیمانع، چهار چوب جگنی، سبد ترکهای، از روی مانع پریدن، فائق امدن بر، از روی پرچین یاچارچوب پریدن