huntsدیکشنری انگلیسی به فارسیشکار می کند، شکار، صید، جستجو، نخجیر، شکار کردن، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن
پیدرد صورتفلجیgeniculate neuralgia, Ramsay Hunt syndrome, neuralgia facialis vera, Hunt's neuralgia, Hunt's syndrome, Hunt's diseaseواژههای مصوب فرهنگستانپیدردی که با درد در گوش همراه است و عموماً علت ویروسی دارد و سبب فلج صورت میشود
لنگهhaunch 2, hance 2, flank 4واژههای مصوب فرهنگستانقسمتی از قوس یا چَفته که در میان تاج و پاکار قرار دارد
شانه 1haunch 1, hance 1, hench 1, flank 2واژههای مصوب فرهنگستانیک نیمه از دو نیمۀ متقارن قوس یا چَفته که در میان رأس (apex) و پاکار قرار دارد
hauntsدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
houndsدیکشنری انگلیسی به فارسیاسب ها، سگ تازی، سگ شکاری، ادم منفور، با تازی شکار کردن، تعقیب کردن، پاپی شدن
shuntsدیکشنری انگلیسی به فارسیshunts، انتقال، مقاومت موازی، منحرف کردن، تغییر جهت دادن، از میان بردن، کنار گذاشتن، ترن را بخط دیگری انداختن