لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ َ ] (ع مص ) به یکبار مال نیکو دادن کسی را: غذم له من ماله غذماً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غذم له من ماله ، به معنی غثم . (اقرب الموارد). کذلک قثم له و قذم و یقال ان الذال هو الاصل و غثم مبدلة منه . (تاج العروس ). || بسیار دادن . (تاج المصادر بیهقی ). || به سختی و