blindدیکشنری انگلیسی به فارسینابینا، پرده، چشم بند، پناه، در پوش، کور کردن، خیره کردن، درز یا راه گرفتن، اغفال کردن، کور، بی بصیرت، عاجز، تاریک، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود
سبزکوریdeuteranopia, deuteranopsia, green blindness, deuteranopic visionواژههای مصوب فرهنگستاناختلالی در تشخیص رنگ که در آن فرد مبتلا توانایی تشخیص رنگ سبز را از سرخ و زرد ندارد