glowدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخشان، تابش، تاب، گرمی، تابیدن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، بر افروختن، در تب و تاب بودن
glowingدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخشان، تابیدن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، بر افروختن، در تب و تاب بودن
glowingدیکشنری انگلیسی به فارسیدرخشان، تابیدن، تاب امدن، قرمز شدن، مشتعلبودن، نگاه سوزان کردن، بر افروختن، در تب و تاب بودن
پادتابgegenschein, counter glowواژههای مصوب فرهنگستاننور بسیار کمفروغی که ممکن است بهصورت تودهای در نقطۀ مقابل خورشید در آسمان هنگام شب دیده شود
روزدرخشdayglowواژههای مصوب فرهنگستانگسیل هوادرخش در روز که به نظر میرسد شدیدتر از شبدرخش باشد و در ترازهای پایین جو قابلرؤیت نیست