غبار نشتیfugitive dustواژههای مصوب فرهنگستانغباری که از قسمتهای دیگر سامانۀ خروجی بهغیراز دودکش خارج میشود
جزء سازندۀ فرّارvolatile component, fugitive constituentواژههای مصوب فرهنگستانمادهای مانند آب یا کربندیاکسید در ماگما که فشار بخار آن برای متمرکز شدن در هر فاز گازی به اندازۀ کافی بالا باشد
غبار نشتیfugitive dustواژههای مصوب فرهنگستانغباری که از قسمتهای دیگر سامانۀ خروجی بهغیراز دودکش خارج میشود
جزء سازندۀ فرّارvolatile component, fugitive constituentواژههای مصوب فرهنگستانمادهای مانند آب یا کربندیاکسید در ماگما که فشار بخار آن برای متمرکز شدن در هر فاز گازی به اندازۀ کافی بالا باشد
فراردیکشنری فارسی به انگلیسیdefection, desertion, elusion, elusive, escape, flight, fugitive, getaway, runaway, scamper, slippery, volatile
گذرادیکشنری فارسی به انگلیسیevanescent, fugitive, passing, impermanent, through, momentary, perishable, short-lived, temporal, temporary, thorough, transient, transitional, transitory