frettingدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، جور بجور کردن، گلابتون دوزی کردن، اخم کردن، پوسترا بردن، کج خلقی کردن، ساییده شدن، وهوي هاي کردن، جویدن، رنگ امیزی کردن
fraisingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکه تکه کردن، چاپلوسی کردن، گشادتر کردن سوراخ، دهانه چیزی را گشادتر کردن
رفتگی اصطکاکیfretting wear, frettingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی براثر حرکت ارتعاشی یا نوسانی با دامنۀ محدود که حاصل آن جدا شدن ذرات بسیار ریز از سطح تماس است
رفتگی اصطکاکیfretting wear, frettingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی براثر حرکت ارتعاشی یا نوسانی با دامنۀ محدود که حاصل آن جدا شدن ذرات بسیار ریز از سطح تماس است
خستگی اصطکاکیfretting fatigueواژههای مصوب فرهنگستانخستگی قطعهای که هم در معرض اصطکاک و هم تحت بار است و درنتیجه از عمر خستگی (fatigue life) آن کاسته میشود
خوردگی اصطکاکیfretting corrosionواژههای مصوب فرهنگستانتخریب در میانای سطوح درحالتماس به دلیل اثر توأم خوردگی و اصطکاک
رفتگی اصطکاکیfretting wear, frettingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رفتگی براثر حرکت ارتعاشی یا نوسانی با دامنۀ محدود که حاصل آن جدا شدن ذرات بسیار ریز از سطح تماس است