flurryدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دهنده، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن
flourishدیکشنری انگلیسی به فارسیشکوفا شدن، جلوه، سرسبزی، تزئينات نگارشی، نشو و نما کردن، رشد کردن، زینت کاری کردن، شکفتن، برومند شدن، اباد شدن، گل کردن