figureدیکشنری انگلیسی به فارسیشکل، رقم، عدد، پیکر، صورت، شخص، نقش، طرح، فرم، ظاهر، تصویر کردن، کشیدن، مجسم کردن، حساب کردن، شمردن
figureدیکشنری انگلیسی به فارسیشکل، رقم، عدد، پیکر، صورت، شخص، نقش، طرح، فرم، ظاهر، تصویر کردن، کشیدن، مجسم کردن، حساب کردن، شمردن
transfigureدیکشنری انگلیسی به فارسیتبدیل کردن، تغییر شکل دادن، تغییر صورت دادن، تغییر شکل یافتن، تجلی کردن، نورانی کردن، دیگر سیما کردن