enterدیکشنری انگلیسی به فارسیوارد، وارد شدن، داخل شدن، ثبت کردن، بدست اوردن، قدم نهادن در، داخل عضویت شدن، نام نویسی کردن، پا گذاشتن، در امدن، تو آمدن، تو رفتن
کلید ورودenter key, enterواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کلیدهای صفحهکلید رایانه که با آن اجرای فرمانی از سامانۀ عامل درخواست میشود یا پایان سطر یا بند به برنامۀ واژهپرداز اعلام میگردد متـ . ورود 2