dealsدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاملات، مقدار، حد، قدر، سودا، اندازه، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، توزیع کردن، سر وکار داشتن، سر و کار داشتن با
dialsدیکشنری انگلیسی به فارسیشماره گیری می کند، صفحه شماره گیر، شاخص، صفحهء مدرج ساعت، صفحه عقربك دار، شماره گرفتن، گرفتن تلفن یا رادیو و غیره