creditدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتبار، نسیه، ستون بستانکار، خوشنامی، فام، اب رو، اعتقاد کردن، نسبت دادن، در ستون بستانکار وارد کردن
بلیت اعتباریcredit ticketواژههای مصوب فرهنگستانبلیتی که برای استفاده در مدتزمانی خاص، مثلاً یک هفته یا یک ماه یا یک سال، معتبر باشد؛ این بلیت ممکن است رمزدار باشد
تماس با کارت اعتباریcredit card callingواژههای مصوب فرهنگستانبرقراری ارتباط تلفنی با استفاده از کارت اعتباری متـ . برخوانی با کارت اعتباری
تنگی اعتبارcredit crunchواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در بازار پول که در آن عرضة اعتبار بهشدت محدود میشود
جیرهبندی اعتبارcredit rationingواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن مؤسسههای اعتباری بهازای یک نرخ معین، به میزانی کمتر از تقاضای متقاضیان وام، به آنها تسهیلات عرضه میکنند
فراتاخت نکول اعتبارcredit default swapواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فراتاخت که در آن خریدار پرداختهای متوالی را در ازای تضمین تأمین نکول دارایی فروختهشده از سوی فروشنده، بر عهده میگیرد، به این مفهوم که خریدار خطر دارایی