crankدیکشنری انگلیسی به فارسیمیل لنگ، خم، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، محوردارکردن، پیچیدگی، خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن، کج
لَنگcrankواژههای مصوب فرهنگستانهریک از بخشهای برونمحور (offset) میللنگ که سبب تبدیل حرکت رفتوبرگشت پیستونها به حرکت چرخشی میشوند
اهرم دستیcrank handleواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای راهاندازی دستی ماشین سوزن الکتریکی و الکتروهیدرولیکی (electrohydraulic)
سر بزرگ دستهپیستونconnecting rod big end, big end of connecting rod, connecting rod lower end, connecting rod crank end, bottom end, big endواژههای مصوب فرهنگستانسر بزرگتر دستهپیستون که به انگشتی میللنگ وصل میشود متـ . سر بزرگ شاتون
crackدیکشنری انگلیسی به فارسیترک، شکاف، رخنه، تق تق، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، ترکیدن، تق کردن، تق تق کردن