مسافر حومهـ شهریcommuterواژههای مصوب فرهنگستانمسافری که برای مراجعه به منزل یا رفتن به محل کار خود از حومه به داخل شهر یا برعکس سفر میکند
هواگَرد فرامحلیcommuter aircraft, feederliner, commuter airplaneواژههای مصوب فرهنگستانهواگَرد چندموتورۀ ملخی که وزن آن حدود نُه تن است و علاوه بر صندلی خلبان حداکثر 19 صندلی مسافری دارد
قطار حومهایcommuter trainواژههای مصوب فرهنگستانقطاری که روزانه مسافران بسیاری را بین مراکز تجاری و حومه یا سایر مراکز پرجمعیت جابهجا میکند