cipherدیکشنری انگلیسی به فارسیرمز، حروف یا مهر رمزی، عدد صفر، صدر، سری کردن، حساب کردن، صفر گذاردن، برمز دراوردن
تراشهساز متحرکportable chipper, mobile chipperواژههای مصوب فرهنگستانماشینی متحرک شامل نقاله و پوستکن و تراشهساز که قادر است تراشههای تولیدشده را به بارکش بریزد یا بهصورت تودهای انباشته کند
برشگر تراشهسازfeller-chipperواژههای مصوب فرهنگستانماشینی برای قطع و تراشهسازی از تمام قسمتهای درخت
برشگر تراشهسازfeller-chipperواژههای مصوب فرهنگستانماشینی برای قطع و تراشهسازی از تمام قسمتهای درخت
تراشهساز متحرکportable chipper, mobile chipperواژههای مصوب فرهنگستانماشینی متحرک شامل نقاله و پوستکن و تراشهساز که قادر است تراشههای تولیدشده را به بارکش بریزد یا بهصورت تودهای انباشته کند