کندالغتنامه دهخداکندا. [ک ُ ] (اِخ ) نام نقاشی و مصوری بوده است . (برهان ). اسم نقاشی است . (اوبهی ). نام نقاشی . (ناظم الاطباء).
کندپالغتنامه دهخداکندپا. [ ک ُ ] (ص مرکب ) که پائی کند دارد. مقابل تیزتک : کندپایم در حضور، اما زبان تیزم به مدح تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این . خاقانی .دردا که بخت من چو زمین کندپای گشت این کندپایی از فلک تیزگرد خاست .
مرغسقاییانPelecanidaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ مرغسقاسانان آبزی و بزرگ با پاهای پردهدار و منقار بسیار طویل و کیسهدار که کیسۀ آن قابل انبساط است