بینوکلغتنامه دهخدابینوک . (اِ) دوغی که در آفتاب خشک سازند.(آنندراج ). بینو. پینو. پینوک . رجوع به پینو شود.
بنوکلغتنامه دهخدابنوک . [ ب َ ] (اِ) گرمی از شعف و خوشحالی . || حرکت و گردش بطور چالاکی .(ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || چلپاسه . بنوک کرم . (ناظم الاطباء).
بُنُّوْکگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بیماری بواسیر ، از کار افتاده ، بیماری لاعلاج ، خراب ، کنایه از از کار افتادگی و تنبلی