برقشلغتنامه دهخدابرقش . [ ب َ ق ِ ] (اِ) گوناگونی و اختلاف الوان . (ناظم الاطباء). || در تداول عامه ، درخشیدن ودرخشش را گویند، چه برقش دارد یعنی درخشیدن دارد.
برقشلغتنامه دهخدابرقش . [ ب ِ ق ِ ] (ع اِ) مرغی است . (مهذب الاسماء). مرغی است خرد سبزرنگ مانند عصفور و اهل حجاز آنرا شرشور گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
برکسلغتنامه دهخدابرکس . [ ب َک َ ] (ق ) بمعنی معاذاﷲ و نعوذباﷲ باشد. (اوبهی ). برگس . پرکس . برگست . پرگست . رجوع به پرگس و برگس شود.