لغتنامه دهخدا
اطراد. [اِطْ طِ ] (ع مص ) اطراد امر؛ دنبال هم شدن کار و استقامت یافتن آن . (از اقرب الموارد). پی یکدیگر شدن کار و راست و مستقیم گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). راست شدن کاری و پس یکدیگر شدن . (غیاث از صراح و منتخب ).- اطراد یافتن </s