patternدیکشنری انگلیسی به فارسیالگو، طرح، مدل، نقش، سرمشق، انگاره، ملاک، صفات و خصوصیات فردی، نظیر بودن، مسطوره، همتا بودن، تقلید کردن، نقشه یا طرح ساختن، بعنوان الگو بکار بردن، بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن
دور شدآمدtraffic patternواژههای مصوب فرهنگستانمسیر مشخص پرواز هواگَرد در هنگام تقرب یا ترک فرودگاه متـ . دورِ ترافیک