قطعشدهamputated, AMP, amputated finger, AMP fingerواژههای مصوب فرهنگستانانگشتی که بند اول آن قطع شده باشد
اقدام به تماسcall attemptواژههای مصوب فرهنگستانمبادرت به تماس خواه برقرار شود خواه نشود متـ . اقدام به برخوانی
اقدام به دسترسیaccess attemptواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تعامل یک یا چند کاربر با سامانۀ مخابرات برای آغاز انتقال اطلاعات
dampsدیکشنری انگلیسی به فارسیدمپایی، رطوبت، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیساندن، خیس کردن
crampsدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتگی عضلات، درد شکم، چنگه، چنگوک، حصار، محدود کننده، انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد، محدود کردن، در قید گذاشتن، جاتنگ کردن، سیخ دار کردن