intelligenceدیکشنری انگلیسی به فارسیهوش، جاسوسی، ذکاوت، فهم، خرد، فراست، بینش، زیرکی، اگاهی، روح پاک یا دانشمند
اطلاعات آشکارopen-source intelligenceواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی حاوی ارزش اطلاعاتی بالقوه که در دسترس عموم قرار دارد
اطلاعات عکسیphotographic intelligenceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهاطلاعات حاصل از تفسیر عکس که برای بهرهبرداری اطلاعاتی طبقهبندی و ارزشیابی میشود
اطلاعات اولویتدارpriority intelligenceواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که انتظار میرود در طرحریزی و تصمیمگیری یک فرمانده در نظر گرفته شود و اولویت مشخصی داشته باشد
اطلاعات پایهbasic intelligenceواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که مرجع طرحریزیها و مبنای پردازش اطلاعات بعدی است
اطلاعات تصویریimagery intelligenceواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات حاصل از بررسی علمی عکسهای تهیهشده توسط حسگرهای فروسرخ و لیزر و الکترواپتیک و رادار