fastدیکشنری انگلیسی به فارسیسریع، روزه، صیام، روزه گرفتن، بسرعت، تند، فوری، تندرو، سریع السیر، سبک، سفت، جماز، عجول، جلد و چابک، رنگ نرو، سرزنده، با وفا
fatدیکشنری انگلیسی به فارسیچربی، چاق، پیه، چربی دار کردن، فربه یا پرواری کردن، چرب، فربه، ضخیم، چربی دار، سمین
روغن حیوانیghee, butter oil, butterfatواژههای مصوب فرهنگستانروغنی که از ذوب و صاف کردن کره به دست میآید
چربی شیر بیآبanhydrous milk fat, water-free milk fatواژههای مصوب فرهنگستانچربی شیر با غلظت زیاد و رطوبت بسیار کم
چربی گیاهیvegetable fatواژههای مصوب فرهنگستانفرآوردۀ گیاهی سرشار از چربی که در دمای اتاق جامد است متـ . چربی نباتی