ذروفلغتنامه دهخداذروف . [ ذُ ] (ع مص ) ذرف . ذَرفان ذریف . تذراف . اشک ازچشم رفتن . روان گردیدن سرشک . رفتن اشک و جز آن . (زوزنی ). دویدن و بردویدن چیزی روان چون اشک و جز آن .
برهمکنش دارو ـ داروdrug-drug interactionواژههای مصوب فرهنگستانتغییر عملکرد پیشبینیشدة دارو در نتیجة مصرف همزمان یا تقریباً همزمان آن با دارویی دیگر متـ . تداخل دارو ـ دارو