یملغتنامه دهخدایم . [ ی َ ] (اِخ ) صورتی از جم که جمشید باشد. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 188 و 193 و 201 شود.
یملغتنامه دهخدایم . [ ی َ ] (از ع ، اِ) یَم ّ. دریا. (ناظم الاطباء) : تا درگه او یابی مگذر به در کس زیرا که حرام است تیمم به لب یم . رودکی .بیشماری همه چون ریگ همی بخشد مال را
یملغتنامه دهخدایم . [ ی َ ] (ضمیر) (از: ی + م ضمیر) ضمیر شخصی متصل اول شخص مفرد در حالت فاعلی ، مخصوص فعلهایی که ماده ٔ مضارع آنها به الف یا واو ختم شده باشد، مانند می گشایم ،
یملغتنامه دهخدایم . [ ی َم م ] (ع اِ) دریا و در استعمال فارسی به تخفیف آید. (از آنندراج ). دریا و دریای بی نهایت عمیق . (ناظم الاطباء). دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). بحر
یملغتنامه دهخدایم . [ ی َم م ] (ع مص ) به دریا انداخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فروگرفتن دریا کناره را. (منتهی الارب ). || غالب شدن دریا مر ساحل را و برآمدن بر