یمه نوینلغتنامه دهخدایمه نوین . [ ی َ م َ ی َ ] (اِخ ) از امرای معتبر چنگیزخان مغول که با سبتای نوین به تعقیب سلطان جلال الدین خوارزمشاه مأمور شدند. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی (فهرست ج 1 و 2) و تاریخ گزیده ص <span class="hl" d
نه پشت دیوار ماnot in my backyard, NIMBYواژههای مصوب فرهنگستانباوری عمومی که بر پایۀ آن مردم خواهان دفع پسماندهای تولیدشده هستند مشروط بر آنکه محل دفع در نزدیکی ملک آنها نباشد
شمس الدینلغتنامه دهخداشمس الدین . [ ش َسُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن قیس رازی . معروف به شمس قیس رازی . دانشمند و ادیب قرن هفتم هجری (وفات پس از 628). وی از مردم ری بود و مدتی دراز در ماوراءالنهر وخراسان اقامت داشت . در 601 تا پنج شش سا
یمهلغتنامه دهخدایمه . [ ی ِ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) به معنی خوراک است و کسانی که ایمه داران را به معنی روزینه داران فهمند و نویسند خطاست . اصح یمه داران است . (آنندراج ).
یمهلغتنامه دهخدایمه . [ ی َ م َ ] (اِخ ) نام پسر خورشید به زبان سنسکریت که در اوستا ییمه آمده و او نخستین بشری است که مرگ بر او چیره شده ، بر دوزخ حکومت می کند. (از مزدیسنا و ادبیات پارسی ص 41).
دایمهلغتنامه دهخدادایمه . [ ی ِ م َ ] (ع ص ) دائمة. مؤنث دایم . دائم : قضیه ٔ دایمه (دائمه )؛ قضیه ای است که حکم در آن بدوام نسبت محمول به موضوع باشد اعم از آنکه دوام در ضمن ضرورت باشد یا نه ، بنابراین قضیه ٔ دایمه اعم از قضیه ٔ ضروریه است .
دره دیمهلغتنامه دهخدادره دیمه . [ دَرْ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایتوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 18هزارگزی شمال نورآباد و 11هزارگزی خاور راه خرم آباد به کرمانشاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="lt
دریمهلغتنامه دهخدادریمه . [ دِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دودج ودادیان بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 15هزارگزی خاور شیراز و یکهزارگزی راه فرعی شیراز به خرامه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
دودیمهلغتنامه دهخدادودیمه . [ دُ دی م َ / م ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) هبق .(السامی فی الاسامی ). گل دورویه . گل دوروی . گل قحبه .وردالفجار. گل رعنا. وردالحمار. وردالحماق . گل دورو. (یادداشت مؤلف ) : مانند گل دودیمه نیمی سرخ و نیمی زرد. (ا
حرکات مستقیمهلغتنامه دهخداحرکات مستقیمه . [ ح َ رَ ت ِ م ُ ت َ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت مستقیم شود.