لغتنامه دهخدا
تفک . [ ت ُ ف َ ] (اِ مرکب ) چوبی باشد میان تهی به درازی نیزه که گلوله ای ازگل ساخته در آن نهند و پف کنند تا بزور نفس ، آن بیرون آید و جانور کوچک مانند گنجشک به آن زنند و بندق را بمشابهت آن تفک گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). همان پفک