هفت هفتلغتنامه دهخداهفت هفت . [ هََ هََ / هَُ هَُ ] (اِ صوت ) صدای جرعه جرعه نوشیدن آب ، دم به دم نوشیدن . (یادداشت مؤلف ): ذلج ؛ هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب ).
أَحاطَ بِهِ (أَحاطَ بِهِ عِلْماً)دیکشنری عربی به فارسیآگاه شد به , آگاهي يافت به (از) آن (او) , اطلاع يافت از آن (او) , مطلع شد از آن (او)
استولي عليدیکشنری عربی به فارسیرا قبضه كرد , مسلط شد بر , استيلا يافت بر , فائق آمد بر , سيطره يافت بر
یافتلغتنامه دهخدایافت . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش هوراند شهرستان اهر است که از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4872 تن و مرکز آن ده گنجوبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4
یافتلغتنامه دهخدایافت . (مص مرخم ) یافتن . (از ناظم الاطباء). پیداشدگی . حصول و انکشاف . (ناظم الاطباء). پیدا کردن . تحصیل کردن . به دست آوردن . دریافت . درک : سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت . (کشف المحجوب ).همه خربندگان خر شده گم یافت خر خواهند و من گم خر
یافتگویش اصفهانی تکیه ای: bešyošt طاری: bešvošt طامه ای: boyvošt طرقی: bešyošt کشه ای: bešvošt نطنزی: vâšyošt
دست یافتلغتنامه دهخدادست یافت . [ دَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) فتح و ظفر و غلبه . (ناظم الاطباء). || فرصت . (ناظم الاطباء). و رجوع به دست یافتن شود. || (ن مف مرکب ) دست یافته . مقهور. مغلوب : این صورت سمج و جسم خبیث کهتر که دست یافت عناصر نیم کار گردون است از کثرت آفات
دشواریافتلغتنامه دهخدادشواریافت . [ دُش ْ وارْ ] (ن مف مرکب ) عزیز. دشواریاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).
زیافتلغتنامه دهخدازیافت . [ ف َ] (از ع ، اِمص ) ناسرگی و ناسره شدن . (غیاث ). ناسرگی زر و سیم . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
گویافتلغتنامه دهخداگویافت . (ن مف مرکب ) مخفف گویافته . به معنی صاحب . (آنندراج ). و شعوری آن را به معنی حرامزاده و بدنفس آورده . اما درست نیست و اصل کلمه «کویافت » است یعنی یافته شده در کوی . سرراهی . سقیط و لقیط.