دهانهپوشبندhatch bar 1, hatch clamping beamواژههای مصوب فرهنگستانبستی متشکل از الوارهای چوبی یا تسمههای فلزی که بر روی دهانهپوش نصب و گاه پیچ میشود تا از باز شدن و جابهجایی دهانهپوش براثر باد و دیگر عوامل طبیعی جلوگیری شود
زهوار دهانهپوشhatch batten, battening bar, hatch bar 2, battening ironواژههای مصوب فرهنگستانتسمهای فلزی که از آن برای محکم کردن دهانهپوش استفاده میکنند
شستوشوی بازدارندۀ زنگrust-inhibitive washواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوشش تبدیلی بر روی سطح آهن پیش از رنگ کردن
بُنپوشۀ بیرونیexterior base-coatواژههای مصوب فرهنگستانبُنپوشهای تکلایه که بر سطح خارجی محصولات فلزی برای افزایش مقاومت به خوردگی نشانده میشود
پوشرنگ پایۀ رنگآمیزهtint base paintواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پوشرنگ ساختمانی که تیتانیمدیاکسید آن کمتر از پوشرنگ سفید کامل است و با یک یا چند رنگبخش دیگر آمیخته میشود تا رنگ خاصی حاصل شود
نایژهآواییbronchophonyواژههای مصوب فرهنگستانصوتهای کلامی که با انتقال از راه نایژهها با گوشی پزشکی شنیده شود
سینهپژواکیpectoriloquyواژههای مصوب فرهنگستانانتقال نابهنجار صدای حرف زدن بیمار به دیوارۀ قفسۀ سینه، بهطوریکه با گوشی پزشکی شنیده شود
گوشیلغتنامه دهخداگوشی . (ص نسبی ) منسوب به گوش . || همانند گوش . چون گوش . به شکل گوش . || کسی که حرف هر کس را بی تحقیق باور می کند. (فرهنگ نظام ). || (اِ) محصول معینی که به شمار اعداد مواشی در ایران از رعایا گیرند چنانکه در هند چون فوج داران مواشی از موضعی آورده باشند و باز به رعایا خواهند ک
گوشیفرهنگ فارسی عمید۱. قسمتی از دستگاه تلفن یا افاف شامل یک دسته و دو بخش سوراخدار.۲. (پزشکی) وسیلهای که از یک قطعۀ شیپورمانند و چند لوله تشکیل شده که بهوسیلۀ قطعهای که در گوش قرار میگیرد صدای قلب و ششها شنیده میشود.۳. وسیلهای معمولاً پلاستیکی که در گوش قرار میدهند تا هنگام شنا آب وارد گوش نشود.
گوشیفرهنگ فارسی معین(اِ.) 1 - گیرندة تلفن که به وسیلة آن صدای طرف مکالمه شنیده می شود. 2 - وسیله ای برای پوشاندن گوش برای سرما و گرما. 3 - اسبابی برای گوش دادن به صداهای درون بدن جاندار مثل قلب و ریه . 4 - سمعک . 5 - نوعی بیماری در سرانگشتان که باعث عفونت آن می شود.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
درگوشیلغتنامه دهخدادرگوشی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به درگوش . بیخ گوشی . زیرگوشی . || سخنی که آهسته و به نرمی ، نزدیک گوش کسی گفته شود. پیچ پیچ . پچ پچ .- درگوشی گفتن ؛ نجوی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دوگوشیلغتنامه دهخدادوگوشی . [ دُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) که دارای دو گوش باشد. دو گوشه . || عمامه ای که دوطرف آن پایین افتاده باشد. (ناظم الاطباء). || کلاهی را گویند که دو گوش داشته باشد از دو طرف اعم از اینکه گوشها از پایین باشند به نحوی که در شوشتر و بعضی بلاد فارس است یا از بالا به نحوی که در
حافظ خرگوشیلغتنامه دهخداحافظ خرگوشی . [ ف ِ ظِ خ َ ] (اِخ ) ابوسعید، عبدالملک بن محمد نیشابوری خرگوشی . رجوع به عبدالملک ... شود.
چارگوشیلغتنامه دهخداچارگوشی . (اِ مرکب ) هر چه چهار گوشه داشته باشد. مربع. || صراحی . (برهان ). کنایه است از صراحی چهارپهلو. (آنندراج ). صراحی را گویند که چهارگوشه داشته باشد. (جهانگیری ) : چارگوشی و چارگوشه ٔ باغ گر بدست آیدت فرومگذار. شهید
خرگوشیلغتنامه دهخداخرگوشی . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری تربت جام . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری ، آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه وتریاک و زیره ٔ سبز و شغل اهالی زرا