پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گَرد آبپنیرwhey powder, dried wheyواژههای مصوب فرهنگستانپودری با کمتر از 15 درصد پروتئین که از تغلیظ و خشک کردن آبپنیر به روش افشانهای تولید میشود
سهرگهthree-way cross, three-way hybridواژههای مصوب فرهنگستانگیاه حاصل از تلاقی یک رگۀ خالص و یک دورگۀ ساده بهعنوان پایۀ مادری
گواژلغتنامه دهخداگواژ. [ گ َ ] (اِ) مسخرگی و مزاح . (برهان : گواز). || سرزنش و طعنه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : کند طبع او بحر را سرزنش زند جود او در معادن گواژ. شمس فخری (از شعوری ج 2 ص <span class="hl" di
گواژفرهنگ فارسی عمید۱. طعنه؛ سرزنش.۲. شوخی؛ مزاح: ◻︎ گواژه که هستش سرانجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۳۷۵).
گواژلغتنامه دهخداگواژ. [ گ َ ] (اِ) مسخرگی و مزاح . (برهان : گواز). || سرزنش و طعنه . (انجمن آرا) (آنندراج ) : کند طبع او بحر را سرزنش زند جود او در معادن گواژ. شمس فخری (از شعوری ج 2 ص <span class="hl" di
گواژفرهنگ فارسی عمید۱. طعنه؛ سرزنش.۲. شوخی؛ مزاح: ◻︎ گواژه که هستش سرانجام جنگ / یکی خوی زشت است از او دار ننگ (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۳۷۵).