گردانیدنلغتنامه دهخداگردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص ) تغییر دادن . تبدیل کردن . تعویض : گفت : یا عرب این دشمن شماست و از آن بتان و این دین شما بگرداند و بتان را نگونسار کند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). و کسی قضای آسمانی نشاید گردانیدن . (تاریخ سیستان ). خطبه به نام من کنید و م
گرداندنفرهنگ فارسی عمید۱. گردش دادن.۲. چرخانیدن.۳. چیزی را در گرد چیز دیگر حرکت دادن.۴. [مجاز] تغییر دادن.
گرداندنلغتنامه دهخداگرداندن . [ گ َ دَ ] (مص ) تغییر دادن . عوض کردن . دگرگون کردن : وین که بگرداند هزمان همی بلبل نونو بشگفتی نواش . ناصرخسرو.بدان کاین مال ما و حال این چرخ نگرداندجز آنکش چرخ چاکر. ناصرخسرو.