کلدیکشنری عربی به فارسیهمه , تمام , کليه , جميع , هرگونه , همگي , همه چيز , داروندار , يکسره , تماما , بسيار , بمعني (غير) و (ديگر) , هر يک , هريک از , هريکي , هر , خوردن , مصرف کردن
کللغتنامه دهخداکل . [ک ُ ] (ع اِ) مخفف کُل ّ بهمان معنی است : طبع هر جزوی که هست آخر سوی کل مایل است . کاتبی .دین ودل را کل بدو بسپرد خلق پیش امر و نهی او میمرد خلق .مولوی .